داستان نویسی (نجوای درون)



سلام

شغل من کتابفروشی هست و علاقه ام و عشقم هم کتاب هست .

امروز می خواهم اسم چند کتاب خوب که کمک میکند تا در نویسندگی توانایی کسب کنید معرفی کنم.

چگونه می توان داستان نویس شد ؟

نویسنده جمال میر صادقی

نشر سخن

.

داستان نویسی  به زبان آدمیزاد

زندی اینگرمنسن و پیتر اومی

نشر آوند دانش

.

داستان نویسی برای کودکان

به زبان آدمیزاد

نویسنده : لیسا روجانی بوچیری و پیتر اومی

نشر آوند دانش

هنر داستان نویسی

دیوید لاج

ترجمه رضا رضایی

نشر نی .

هنر نویسندگی

مجید روشنگر

نشر مروارید 

یک دو سه نویسندگی

اتوسا افشین نوید

نشر افراز

سعی می کنم  در نوشته های و پست های آینده کتابهای بیشتری معرفی کنم .

تا بعد

 


روايتگري در داستان

 

 يكي از نكات كليدي در مبحث داستان، بحث روايت است. شناخت روايت هم به ما كمك مي كند داستان را بهتر بشناسيم و هم كمك مي كند بهتر داستان بنويسيم. بحث روايت البته بحث طول و درازي است، اما سعي مي كنيم اين جا تا حدي درباره ي تعريف آن و ديدگاه هايي كه درباره اش هست، صحبت كنيم. اكثر روايت شناسان، روايت را متني مي دانند كه قصه اي را بيان مي كند و يك قصه گو (راوي) دارد. ژرار ژنت، منتقد فرانسوي، روايت را گونه اي گزينش عناصر و ايجاد نظم هم نشيني در طرح مي داند قبل از پرداختن به مبحث روايت شناسي، خوب است ابتدا گونه هاي مختلف راوي را مرور كنيم:

 

1ـ راوي داناي كل كه چهار شكل دارد: الف ـ نويسنده ي داناي كل: در اين شكل روايت كه قديمي ترين شكل آن است و معمولاً در قصه هاي قديمي، مثل هزار و يك شب پيدا مي شود، راوي نويسنده ي داستان است و بر همه چيز آگاهي دارد. در اين شكل از روايت افعال معمولاً به صورت ماضي مي آيد؛ ب ـ راوي داناي كل خنثي: در اين شكل روايت، نويسنده مستقيماً درگير نيست و من دوم او (كه او هم داناي كل و كلي نگر است) روايت گر است؛ ج ـ راوي داناي كل چندگانه ي محدود: در اين شكل، راوي به كل ناپيداست و از ذهنيت شخصيت داستان روايت گري مي كند. رمان خانم دالووي» از ويرجينيا ولف، داراي چنين روايتي است؛ د ـ راوي داناي كلّ محدود: در اين روايت، ما فقط ذهن يك راوي (معمولاً يكي از قهرمانان) را پيش رو داريم و محدود بودن آن به اين دليل است كه داستان فقط از ديد يك شخصيت ديده مي شود.

 


روايتگري در داستان

 

 يكي از نكات كليدي در مبحث داستان، بحث روايت است. شناخت روايت هم به ما كمك مي كند داستان را بهتر بشناسيم و هم كمك مي كند بهتر داستان بنويسيم. بحث روايت البته بحث طول و درازي است، اما سعي مي كنيم اين جا تا حدي درباره ي تعريف آن و ديدگاه هايي كه درباره اش هست، صحبت كنيم. اكثر روايت شناسان، روايت را متني مي دانند كه قصه اي را بيان مي كند و يك قصه گو (راوي) دارد. ژرار ژنت، منتقد فرانسوي، روايت را گونه اي گزينش عناصر و ايجاد نظم هم نشيني در طرح مي داند قبل از پرداختن به مبحث روايت شناسي، خوب است ابتدا گونه هاي مختلف راوي را مرور كنيم:

 

1ـ راوي داناي كل كه چهار شكل دارد: الف ـ نويسنده ي داناي كل: در اين شكل روايت كه قديمي ترين شكل آن است و معمولاً در قصه هاي قديمي، مثل هزار و يك شب پيدا مي شود، راوي نويسنده ي داستان است و بر همه چيز آگاهي دارد. در اين شكل از روايت افعال معمولاً به صورت ماضي مي آيد؛ ب ـ راوي داناي كل خنثي: در اين شكل روايت، نويسنده مستقيماً درگير نيست و من دوم او (كه او هم داناي كل و كلي نگر است) روايت گر است؛ ج ـ راوي داناي كل چندگانه ي محدود: در اين شكل، راوي به كل ناپيداست و از ذهنيت شخصيت داستان روايت گري مي كند. رمان خانم دالووي» از ويرجينيا ولف، داراي چنين روايتي است؛ د ـ راوي داناي كلّ محدود: در اين روايت، ما فقط ذهن يك راوي (معمولاً يكي از قهرمانان) را پيش رو داريم و محدود بودن آن به اين دليل است كه داستان فقط از ديد يك شخصيت ديده مي شود.


داستان چه گونه پديد مي آيد؟

 

 اثر ادبي ـ داستان يا رمان ـ وقتي پديد مي آيد كه نويسنده اش قادر باشد آجهانيآ» را بيافريند و بپذيراند؛ يعني واقعيتي را تجسم ببخشد يا آشكار كند و ما را روياروي آن قرار دهد. براي اين كه داستان در ما بگيرد قبل از هر چيز بايد تماسي با دنياي نويسنده ـ آن چه نويسنده آفريده است ـ حاصل شود؛ بايد كه ما وارد دنياي او شويم و اين دنيا را از آنِ خود سازيم. بدون اين ارتباط يا امتزاج، كه گاه شدت مي گيرد و گاه از هم مي گسلد، مفهوم خلاقيت معنايي نخواهد داشت.داستان يك واقعيت مستقل است، حتي اگر كاملاً واقع بينانه و مستند باشد. واقعيت داستان، قطع نظر از شناخت نويسنده از آن، كليتي تمام شده نيست، زيرا كه خود واقعيت به صورت كل واحدي قابل رويت نيست. ما، چه در مقام نويسنده و چه در مقام خواننده، نسبتي با واقعيت ـ تماميت جهان ـ داريم؛ بنابراين شناخت واقعيت يك مفهوم نسبي است، ما آن را تماماً نمي شناسيم و همواره آن را آخلاصهآ» مي كنيم. در حقيقت فرديت ما محدود بودن نوع نگاه يا نظرگاه ما را بيان مي كند، و در عين حال موقعيت ما را در ارتباط با نگاه يا نظرگاه ديگران نشان مي دهد. هر موقعيتي گذرگاه يا روزنه اي به موقعيت هاي ديگر دارد و همين وضعيت يا كيفيت است كه ارتباط ما را با ديگران فراهم مي آورد.

اما در ذات فرديت ما چيزي هست منحصر و متعلق به خود ما كه امتياز ما را، به رغم هم جواري و مشابهت موقعيت ها، نسبت به ديگران بيان مي كند. هر يك از ما مزاج و ذايقه خاص خود را دارد. ادبيات انعكاس همين امتياز، يا مزاج و ذايقه خاص، است. اثر ادبي وقتي پديد مي آيد كه صدايي يكه و يگانه را بازتاب دهد. بدون صداي واحد، صدايي كه از اعماق درونيات راوي شنيده مي شود، داستاني به وجود نمي آيد. آن چه از آن به سبك تعبير مي كنيم يك عنصر فردي و مستقل است. در واقع مرزهاي زبان هر آدمي مرزهاي دنياي او محسوب مي شود.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

hasanzadeh99 مطالب خواندنی و جالب از فضای وب مطالب اینترنتی gerafikit sabacrayaneh بانک مقالات ایران هر چی بخوای برترین خبرنامه تخصصی معماری و سازه مجله آموزشی یکتا فیلوزوف